Monday, January 1, 2007

اخبار اقتصادی

اخبار اقتصادی
نرخ خرید و فروش کالاهای مورد نیاز شهروندان در بازار تهران:
یک مثقال تریاک
خرید: 6400 تومان
فروش: 6720 تومان
هر عدد کلیه
خرید: پنج میلیون و یکصد هزار تومان
فروش: پنج میلیون و دویست و بیست هزار تومان
هر ضربه تازیانه
خرید: 5300 تومان
فروش: 5430 تومان
یک بیمار سرطانی پولدار
خرید: یک میلیون و هفتصد هزار تومان
فروش: یک میلیون و هشصد و چهل هزار تومان
تخم چپ مَردخرید: یک زن و یکصد و بیست هزار تومان
فروش: یک زن و پانصد و پنجاه هزار تومان
یک قلاده تروریست
خرید: 12000$
فروش:12500$
ستاد بسیج اقتصادی قیمت تعیین شده برخی کالاهای مصرفی را به شرح ذیل اعلام نمود:
بچه کرایه ای
پسر: یک شیفت کاری 3000 تومان
دختر: یک شیفت کاری 1500 تومان
مأمور پاسگاه
سرباز وظیفه: 5000 تومان
درجه دار جزء: 10000 تومان
افسر: 50000 تومان
زن خیابانی یک شب با یک مرد 20000 تومان
یک شب با دو مرد 35000 تومان
یک شب با سه مرد 50000 تومان
یک شب با صد مرد ...یک شب با هزار مرد ...یک شب با یک لشکر ...یک شب با یک امّت ...( ماشین حساب ندارم، خودتون حساب کنید*( تأکید می شود که ارقام مذکور از دقتی معادل بعلاوه منهای 100 برخوردار است.)لازم به یاد آوری است که به علت نوسان شدید بازار خبرنگار ما موفق نگردید نرخ خرید و فروش بعضی اقلام از جمله: کرک، کیک زرد، آب سنگین، اورانیم غنی شده و تروریست استشهادی را کسب کند. ولی طبق آخرین اخبار رسیده از وزارتخانه ها و ادارات سطح شهر، در نرخ انواع رشوه و زیرمیزی نسبت به روز گذشته تغییر محسوسی به چشم نمی خورد.همچنین امروز به مناسبت ولادت چندمین اختر تابناک آسمان ایالات و ولایات، پزشکان تهرانی برای جراحی های سرپایی زیرمیزی دریافت نمی کنند.از محل نشست هیئت دولت نیز خبر می رسد که طبق آخرین مصوبه هیئت دولت به منظور تشویق صادر کنندگان، عوارض سود بازرگانی حاصل از صادرات زن و دختر به امارات مورد بخشودگی قرار گرفت و در عوض قرار بر این شد که کسری هزینه های جاری از محل قطع یارانه گندم تأمین گردد.در خبری دیگر آمده است که هیئت دولت برای اجرای یکی از اصول مغفول مانده قانون اساسی تصمیم گرفته است سهام خانه های عفاف را در بورس تهران به بخش خصوصی واگذار کند و اولویت با اقشار ضعیفی است که از دهک پایین اقتصادی برخوردارند.
ضمناً امروز در بازار لندن هر ریال ایران به یک گوز هم خریدار نداشت.

چیستان


عمامه به سر دارد و مُلای جهان است
هم نبض زنان گیرد و هم قطره چکان است

اصول و ارزشها

مقدمه: اصول و ارزشها جمعاً سه تاست. دو ارزش که در زیر یک اصول مثل پاندول تاب می خورند و مدام دچار قبض و بسط سببی می شوند. در اینجا به خاطر وحدت کلمه، اصول مفرد فرض شده ، چون واقعاً هم یکی است. لااقل من یک قبضه اش را دارم. ولی ارزشها گاه تا سه تا هم دیده شده، مثل مرد استثنایی در فیلمی به همین نام.من در جوانی فردی اصول گرا بودم و برای حفاظت از اصولم از داروهای مختلف و کاندوم استفاده می کردم و جهت پاسداشت و صیانت از ارزش هایم از بیضه بند. اما با نشستن برف سفید پیری بر سرم، اصول و ارزش هایم نیز رفته رفته رنگ می بازد و شُل و آویزان می شود. اصولم در ظاهر به مراتب بیشتر از ارزش هایم دچار تحلیل شده و گاهی می شود که سال به سال حتا سرش را بلند نمی کند نگاهی به زن همسایه بیاندازد. غالباً زمانی بر بی اعتباری اصولم پی می برم که هرچه بیشتر مکش می زنند، ملافه هم بیشتر میره تو ک...نم!اما ارزش هایم روی هم رفته تا حدودی زیادی ارزش خود را حفظ کرده اند، به ویژه ارزش چپم که در هر حالتی طبق سنت به قیمت یک زن می ارزد.( باید بر من ببخشید اگر ادبیاتم مردانه است.) دیگران نیز هنگامی بر اعتبار ارزش هایم آگاهی می یابند که در پاسخشان می گویم: به تخمم، ولی از اصولم اصولاً حرفی به میان نمی آورم. حالت ارزش هایم مدام در حال دگرگونی است. با اندک تغییر دمای هوا شبیه حرارت سنج بالا و پایین می روند و یا وقتی می ترسم می چسبند به زیر گلویم.من بر اصول و ارزش هایم تعصب خاصی ندارم و هر گونه انتقادی بر آن را با دل و جان پذیرایم. همین چند وقت پیش عیال مربوطه می گفت اصولت که بی اعتبار شده و دندونهاتم که ریخته نمی تونی گاز بگیری، پس باید لیس بزنی ( منظورش این بود که به چیز لیسی افتاده ام.) حتا زمانی که از من جدا شد و داشت می رفت پیشنهاد کرد بهتره برم یه جای دیگه مک بزنم!
مؤخره: اگر ک... زیر دست و پا بریزد _____ به جان تو که ک...رم بر نخیزد

حیله

دیشب دو نفر از رفقا آمده بودند
در محضر من ساخته بر ماحضر از من
همراه یکیشان پسری بود که گفتی
چشمانش طلب می کند ارث پدر از من
از در نرسیده به همان نظره اول
دین و دل و دانش بربود آن پسر از من
گفتم که خدایا ز من این قوم چه خواهند
ثابت طلبی دارند اینان مگر از من
ناخوانده و خوانده چو بلا بر سرم آیند
دارند تمنا همه بی حد و مر از من
نرد آمد و مشغول شدند آن دو ولی من
در حیله که خوشدل شود این یکنفر از من
گفتم تو هم ای مغبچه بی مشغله منشین
کابینه قلبت نپذیرد کدر از من
پیش آی و بزن با من دلباخته پاسور
شاید که یکی سور بری معتبر از من
گفتا که سر سور زدن کار جفنگیست
ضایع چه کنی وقت خوشی بی ثمر از من
گفتم سر هرچ آنکه تو گویی و تو خواهی
پیش آی و ورق ده که کلاه از تو سر از من
گر من ببرم از تو دو جوراب ستانم
بستان تو یکی قوطی سیگار زر از من
زیبا پسر این شرط چو بشنید پسندید
زیرا که همه سود از او بد ضرر از من
خادم شد و یک دسته ورق داد و کشیدیم
شد چار ورق از وی و چار دگر از من
پشت سر هر یک ورقی یک عرقش داد
خادم که در این فن بود استادتر از من
پیمود بد انسان که زمانی نشده بیش
من بدتر ازو مست شدم او بتر از من
جر زد و من جر زدم آنقدر که آخر
شام آمد و کوتاه شد این جور و جر از من
خوردند همه جز من و جز من همه خفتند
کو برده بد از اول شب خواب و خور از من
پاسی چو شب رفت ز جا جستم و دیدم
خوابند حریفان همگی بی خبر از من
آهسته به سر پنجه شدم زیر لحافش
افتاده از این حال نفس در شمر از من
وا کردم از او تکمه شلوار وعیان شد
نی که نهان بود چو قرص قمر از من
تر کردمش آن موضع مخصوص بخوبی
آری که فراوان زده سر این هنر از من
هشتم سر گرم ذکرم بر در نرمش
آهسته در او رفت دو ثلث ذکر از من
دیدم که بر افتاد نفیرش ز تکاپو
گویی که رسیدست دلش را خبر از من
وقت است که در غلتد و باطل شودم کار
کاری که نخواهد شد حاصل دگر از من
چسبیدمش آنگونه که هرگز نتوانست
کردنش تبر دار جدا با تبر از من
تا خایه فرو بردم و گفت آخ که مردم
گویی بدلش رفت فرو نیشتر از من
چون صعوه افتاده به سر پنجه شاهین
درمانده به زیر اندر بی بال و پر از من
گفت این چه بساطست ولم کن پدرم سوخت
برخیز و برو پرده عصمت مدر از من
من اهل چنین کار نبودم که تو کردی
خود را بکشم گر نکشی زودتر از من
در خواب نمی دید کسی تر کندم در
غیر از تو که تر کردی در خواب در از من
با همچو منی همچو فنی؟ گفتمش آرام
حق داری اگر پاره نمایی جگر از من
یک لحظه مکن داد که رسوا نکنیمان
بشنو که چه شد تا که زد این کار سر از من
شیطان لعین وسوسه ام کرد والا
کس هیچ ندیدست خطا این قدر از من
تا رفت بگوید چه، دهانش بگرفتم
گفتم صنما محض خدا در گذر از من
قربان تو ای درد و بلای تو به جانم
عفوم کن و آزده مشو این سفر از من
گر بار دگر همچو خلافی بتو کردم
برخیز و بزن مشت و بسوزان پدر از من
کاریست گذشتست و سبوییست شکستست
بیخود مبر این آب رخ مختصر از من
حالاست که یاران دگر سر بدر آرند
ناچار تو شرمنده شوی بیشتر ازمن
مستیم و خرابیم و کسی شاهد ما نیست
بگذار بجنبد کفل از تو کمر از من
یک لحظه تو این جوش مزن حوصله پیش آر
هم دفع شر از خود کن و هم دفع شر از من
دانی که تو گر بیش کنی همهمه و قال
بد نام کنی خود را قطع نظر از من
زیبا پسر از خشم در اندیشه فرو رفت
وامانده از این حال به پوک و مگر از من
گفتا بخدا نیست بد اخلاق تر از تو
گفتم بخدا نیست خوش اخلاق تر از من
گفتا ده بده قوطی سگار طلا را
گفتم تو نرو تا نستانی سحر از من
بگذار که بی همهمه فارغ شوم از کار
چون صبح شود هر چه بخواهی ببر از من
شد صبح و برآورد سر آن سیمبر از خواب
در بستر من دید که نبود اثر از من
با خادم من گفت که مخدوم تو پس کو
او داد جوابش که ندارد خبر از من
پژمرد و در اندیشه فرو رفت و به خود گفت
دیدی که چه تر کرد در این بدگهر از من
کلیات دیوان ایرج میرزا - قطع جیبی - کتابخانه مظفری - تهران - بدون تاریخ